فراتحلیل نامهنگاری اخیر وزیر جنگ سابق رژیم صهیونیستی| نمایش قدرت یا سند بنبست راهبردی؟
به گزارش خبرگزاری آنا، نامه مذکور، بیش از آنکه نشانی از موضع قدرت باشد، محصول یک «اضطراب وجودی» و «بنبست راهبردی» در تلآویو است. این اقدام که در چارچوب عملیات روانی (PSYOP) طراحی شده، اهدافی، چون بازسازی بازدارندگی فرسایشیافته، مدیریت افکار عمومی داخلی، ارسال پالس به شبکههای همسو و آمادهسازی ذهنی برای یک ماجراجویی نظامی پرخطر را دنبال میکند.
ارزیابی نهایی حاکی از آن است که احتمال یک درگیری جدید با ریسک بالا برای رژیم تبدیل به کابوس شده است و از طرفی جمهوری اسلامی ایران نیازمند اتخاذ یک راهبرد «بازدارندگی فعال و پاسخ نامتقارن» برای مدیریت تهدیدها و تثبیت بازدارندگی است.
اضطراب وجودی در پس نقاب قدرت
لفاظیهای تهاجمی و اغراق در توانمندیهای اطلاعاتی و نظامی از سوی مقامات فعلی و سابق رژیم صهیونیستی، یک الگوی رفتاری ثابت در شرایط بحرانی است. این راهبرد که کارکردی دوگانه (داخلی و خارجی) دارد، در مقطع کنونی ریشه در ۲ هراس بنیادین دارد:
۱. ترس از فروپاشی درونی: جامعه صهیونیستی با بحرانهای بیسابقهای مواجه است. شکافهای عمیق اجتماعی ناشی از بحران اصلاحات قضایی، تظاهراتهای گسترده داخلی، کاهش معنادار نرخ مهاجرت (علیا) و افزایش مهاجرت معکوس (یریدا)، رکود گسترده و ورشکستگی اقتصادی پس از نزدیک به دو سال نبرد در جبهههای مختلف، این رژیم را در شکنندهترین وضعیت اجتماعی خود قرار داده است. در چنین شرایطی، رجزخوانیهای نظامی، کارکردی شبیه به «چسب انسجامبخش» دارد که هدف آن تزریق امید کاذب به جامعه متزلزل و جلوگیری از فرار سرمایهها و نخبگان است.
۲. ترس از ادامه برنامه هستهای ایران: نگرانی اصلی تلآویو، نه توانایی فعلی، بلکه آینده برنامه هستهای ایران و دستیابی به یک «بازدارندگی استراتژیک مطلق» است. آنچه که این رژیم متصور بود با ترور دانشمندان و بمباران تاسیسات اتمی ایران از بین میرود و حالا بیش از هر زمانی این نقشه را برباد رفته میبیند، با این تفاوت که هر واکنشی از سوی ایران مشروع قلمداد میشود. اطمینان از عدم توانایی ایران در ادامهی برنامه هستهای خود و نابودی کامل و تضمینی زیرساختهای هستهای و نظامی ایران، دلیل اصلی حملات تمامعیار آمریکا و رژیم صهیونیستی به ایران بود و حالا این عملیات شکست خورده است؛ لذا به نظر میرسد؛ این نامه، تلاشی برای تأثیرگذاری روانی بر سطح تصمیمگیری ایران برای انصراف از ادامه برنامه هستهای است؛ موضوعی که بارها مقامات ایرانی آنرا رد کردهاند.
بنبست راهبردی و فرسایش در جنگ چندجبههای
توقف طولانی درگیریها پس از جنگ ۱۲ روزه، برخلاف ادعاهای دشمن مبنی بر برنامهریزی برای ضربه نهایی، نشاندهنده یک «بنبست راهبردی» است. رژیم صهیونیستی خود را در محاصره جبهههایی میبیند که هر یک به تنهایی یک چالش امنیتی پیچیده محسوب میشوند:
جبهه جنوب (غزه): پرونده لاینحل اسرای باقیمانده به یک بحران حیثیتی و یک اهرم فشار دائمی برای مقاومت تبدیل شده است و حماس نیز پس از ماهها بمباران منطقه کوچکی به نام غزه از بین نرفته است و هر روز عملیات جدیدی میکند.
جبهه شمال (لبنان): علیرغم ضربات رژیم و طرح مشترک با فرانسه و برخی جریانات داخلی لبنان برای خلع سلاح حزبالله، آمادگی رزمی و زرادخانه دقیق آن، یک «موازنه وحشت» ایجاد کرده که هرگونه ماجراجویی در این جبهه را به یک قمار با ریسک نابودی زیرساختهای حیاتی رژیم تبدیل میکند. موردی که دبیرکل جدید حزبالله در سخنرانی اخیر خود بر آن تاکید کرد که مقاومت را ادامه میدهند و صبر آنها حدی دارد.
جبهه شرق (سوریه و کرانه باختری): تثبیت حضور رژیم در سوریه و مشروع جلوه دادن آن و شرایط بیثبات و متغیر سوریه، در کنار تشکیل هستههای مقاومت در کرانه باختری، عمق استراتژیک رژیم را به شدت آسیبپذیر کرده است.
جبهه دور (یمن): نمایش قدرت انصارالله در تهدید امنیت دریانوردی در دریای سرخ و تعطیلی فرودگاه بن گورین، بعد جدیدی از آسیبپذیری امنیتی، اقتصادی و تجاری را برای اسرائیل آشکار ساخت.
این وضعیت، تحلیل چهرههایی چون ایهود اولمرت و نفتالی بنت را معتبر میسازد که به عدم کسب موفقیت قطعی اذعان کرده و راهحل را نه در تشدید نظامی، بلکه در یک «صلح تاکتیکی بلندمدت» با اهرم فشار آمریکا میبینند تا فرصتی برای تثبیت دستاوردهای حداقلی و تجمیع قوا بیابند و در آینده بتوانند از طریق صلح ابراهیم حلقه را بر مقاومت تنگتر کنند.
کالبدشکافی نامه؛ اهداف و تکنیکها
تحلیل محتوای نامه در دو سطح، اهداف پنهان آن را آشکار میسازد:
الف) سطح کلان (اهداف راهبردی):
سلب مسئولیت رسمی و ایجاد ابهام (Plausible Deniability): انتشار نامه از سوی یک مقام «سابق»، به تلآویو اجازه میدهد تا ضمن ارسال پیامهای تهدیدآمیز، از پذیرش مسئولیت رسمی شانه خالی کرده و فضا را برای مانورهای دیپلماتیک باز نگه دارد.
اولتیماتوم روانی: سادهسازی وضعیت به یک دوگانه «تسلیم یا نابودی»، تاکتیکی کلاسیک برای تحت فشار قرار دادن حریف و وادار کردن او به اشتباه محاسباتی است.
آمادهسازی اذهان برای تشدید تنش: این نامه میتواند پیشدرآمد و بسترسازی رسانهای برای یک اقدامات ماجراجویانه رژیم صهیونیستی باشد تا در صورت وقوع، افکار عمومی جهانی آن را واکنشی به یک «هشدار نادیده گرفته شده» تلقی کنند.
فعالسازی ستون پنجم: ارسال پالس حمایت به شبکههای همسو و جریانات برانداز، با هدف ایجاد همافزایی میان فشار خارجی و بیثباتی داخلی.
ب) سطح خرد (تکنیکهای عملیات روانی - PSYOP):
۱. ادعای شناخت برای بیاعتمادسازی: استفاده از احترام لفظی و ادعای شناخت عمیق از مخاطب، تلاشی برای نفوذ روانی و ایجاد این تردید در جبهه مقابل است که دشمن اشراف کاملی بر افکار و برنامههای او دارد.
۲. فرافکنی (Projection): نسبت دادن ضعفهای بنیادین خود رژیم (مانند شکنندگی اجتماعی، بحران مشروعیت و ترس از آینده) به ایران، یک تکنیک دفاعی روانی برای انکار واقعیتهای درونی است.
۳. سیاهنمایی و قطعینمایی گزارههای مبهم: عباراتی، چون «فروپاشی حلقه آتش» یا «فروریختن سیستم چهلساله» در حالی که واقعیت میدانی آن را تایید نمیکند، با هدف القای ناامیدی مطلق و شکستن اراده مقاومت طراحی شده است.
ارزیابی تهدید و اقدامات متقابل
۱. نامه اخیر گالانت، نشانهی تردید است نه قطعیت: توسل به جنگ روانی در این سطح، بیش از هرچیز نشاندهنده افزایش تردید در تلآویو نسبت به موفقیت یک گزینه نظامی قاطع در مقایسه با گذشته است. بیشک مقامات رژیم و آمریکا اگر از پیروزی قریبالوقوع مطمئن بودند، خواستار توقف جنگ نمیشدند و به جای نامه یا تهدیدهای گاه و بیگاه، دست به عملیاتها جدیدی میزدند.
۲. افزایش احتمال یک قمار پرخطر: با این وجود، این نامه در کنار سایر شواهد، نشان میدهد که احتمال اقدام پرخطر و نامتعارف از سوی رژیم نیز دور از ذهن نیست و آمادگی لازم را باید داشت. دشمن برای افزایش شانس موفقیت خود، به احتمال زیاد با همان راهبرد ترور و یا خرابکاری و هدف قرار دادن یا خرابکاری در زیرساختهای حیاتی برای ایجاد شوک اجتماعی و عمیقتر کردن بانک اهداف خود متمرکز خواهد شد.
۳. سکوت در برابر این گستاخیها، به عنوان «فرسایش اعتبار بازدارندگی» تفسیر خواهد شد و دشمن را در محاسبات بعدی خود جسورتر خواهد کرد؛ لذا پاسخ باید داده شود، اما نه لزوماً از سوی مقامات رسمی. پاسخی از سوی یک «همتراز غیررسمی، اما معتبر» میتواند ضمن حفظ سطح غیررسمی منازعه، پیام قاطع ایران را با کمترین هزینه دیپلماتیک منتقل کند.
۴. تقویت بازدارندگی فعال و پیشدستانه: ایران میتواند با نمایش سنجیده برخی از قابلیتهای رونمایی نشده خود و یا تغییر در معادلات منطقه، محاسبات هزینه-فایده دشمن را به هم بریزد. طرح اقدام پیشدستانه (مبتنی بر اطلاعات دقیق)، میتواند به عنوان یک دکترین معتبر و عملیاتی به دشمن تفهیم شود، آنچنان که تا امروز رژیم فاقد هیچ خط قرمزی را در رفتارهایش مقابل ایران تا حدود زیادی مهار کرده و جانب احتیاط را در مقابله با ایران از دست نمیدهد.
جمع بندی
در جمعبندی نهایی میشود اینطور گفت، نامه یوآف گالانت به رهبر معظم انقلاب، نه نمایش قدرت، بلکه سندی آشکار از اضطراب وجودی و بنبست راهبردی رژیم صهیونیستی است.
این اقدام، محصول مستقیم فرسایش توان این رژیم در یک جنگ چندجبههای (از غزه و لبنان تا ایران و یمن) و شکنندگی بیسابقه در ساختار اجتماعی-سیاسی داخلی و شبکه اقتصادی آن است.
این نامه، یک عملیات روانی چندلایه است که اهدافی، چون مرعوبسازی سطح عالی تصمیمگیری در ایران، روحیه بخشی به جامعه متزلزل داخلی، مشروعیتبخشی به شیطنتهای آتی و ارسال پالس به شبکههای همسو را به صورت همزمان دنبال میکند.
انتهای پیام/


